کد مطلب:330091 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

دو همکار
دو همكار

صفا و صمیمیت و همكاری صادقانه هشام بن الحكم و عبد اللَّه بن یزید اباضی مورد اعجاب همه مردم كوفه شده بود. این دو نفر ضرب المثل دو شریك خوب و دو همكار امین و صمیمی شده بودند. ایندو به شركت یكدیگر یك مغازه خرازی داشتند، جنس خرازی می آوردند و می فروختند. تا زنده بودند میان آنها اختلاف و مشاجره ای رخ نداد.

چیزی كه موجب شد این موضوع زبانزد عموم مردم شود و بیشتر موجب اعجاب خاص و عام گردد، این بود كه این دو نفر از لحاظ عقیده مذهبی در دو قطب كاملا مخالف قرار داشتند، زیرا هشام از علما و متكلمین سرشناس شیعه امامیه و یاران و اصحاب خاص امام جعفر صادق علیه السلام و معتقد به امامت اهل بیت بود، ولی عبد اللَّه بن یزید از علمای اباضیه «1» بود. آنجا كه پای دفاع از عقیده و مذهب بود، این دو

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 299

نفر در دو جبهه كاملا مخالف قرار داشتند، ولی آنها توانسته بودند تعصب مذهبی را در سایر شؤون زندگی دخالت ندهند و با كمال متانت كار شركت و تجارت و كسب و معامله را به پایان برسانند. عجیبتر اینكه بسیار اتفاق می افتاد كه شیعیان و شاگردان هشام به همان مغازه می آمدند و هشام اصول و مسائل تشیع را به آنها می آموخت و عبد اللَّه از شنیدن سخنانی برخلاف عقیده مذهبی خود ناراحتی نشان نمی داد. نیز اباضیه می آمدند و در جلو چشم هشام تعلیمات مذهبی خودشان را كه غالبا علیه مذهب تشیع بود فرا می گرفتند و هشام ناراحتی نشان نمی داد.

یك روز عبد اللَّه به هشام گفت: «من و تو با یكدیگر دوست صمیمی و همكاریم.

تو مرا خوب می شناسی. من میل دارم كه مرا به دامادی خودت بپذیری و دخترت فاطمه را به من تزویج كنی.».

هشام در جواب عبد اللَّه فقط یك جمله گفت و آن اینكه: «فاطمه مؤمنه است.».

عبد اللَّه به شنیدن این جواب سكوت كرد و دیگر سخنی از این موضوع به میان نیاورد.

این حادثه نیز نتوانست در دوستی آنها خللی ایجاد كند. همكاری آنها باز هم ادامه یافت. تنها مرگ بود كه توانست بین این دو دوست جدایی بیندازد و آنها را از هم دور سازد «1»